افکار من
هنوز حرف می زنم ، هنوز راه می روم به سمت جای خالیت ، به اشتباه می روم هنوز هم به عکس تو سلام می کنم ولی بدون هیچ پاسخی دوباره راه می روم هنوز ماجرای ما سر زبان مردم است ♥ به هر طرف که می روم ، پر اشک و آه می روم تو نیستی هنوز من ، به یاد با تو بودنم به کوچه می روم به این ، شکنجه گاه می روم هنوز هم برای تو پر از دلیل بودنم همین که حرف می زنم ، همین که راه می روم
زندگی ادامه دارد ! امامی بایست ادامه پیدا میکرد ، سریال های عبادت واطاعت ! جا یی خواندم که ارزش ومقام چوپان درگر و حضورگوسفنداست. ودرجایی دیگرخواندم که چوپانی شغل انبیاست. این دو را که کنار هم میگذارم، احساس خود گوسفند پنداری شدید ی به من دست میدهد. احساس این که بایدحضور داشته باشم که عبادت کنم، که اطاعت کنم احساس پله های یک نردبان را دارم تفاوت من و تو در این است که من برای تو خاطره شدم و تو برای من رویا . . . I love my EYES when u look into them I love my NAME when u say it I love my HEART when u love it I love my LIFE when u are in it چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی.....
که خلق شده ام، که دیگری یا همان دیگران پشت من قدم بگذارند و بالا بروند
و بعد که به خدا رسیدم ،منی که همچنان پله ای بیش نیستم
از او شفاعت و باری بخواهم... نتیجه اش میشو د به اصطلاح ا نسانی که میخواهد روحش را تعالی دهد
ولی غافل از این است که روحش اصلا فاکتور های یک روح پالایش شده را ندارد
که اگر داشت ، خدا وند خود ش او را در زمرهی نیکان جا میداد......
پس با همه به مشکلل میخورد ، خانواده ، دوست ، دشمن ، جنس مخالف
و حتی خالقش ...........!